جستارنویسیهای «نیکی رضایی» با عنوان «از میان زخمها»
«از میان زخمها» نخستین تجربهی مکتوب نیکی رضایی است که در قالب جستار نگارش شده است. این کتاب حاوی سی و چهار جستار است که تجربههای ذهنی و عینی این نویسنده را از مطالعهی پیرامون در بر گرفته است.
بخشهایی از این کتاب را از نظر میگذرانید: «فروغ فرخزاد» میگوید: «نگاه کن که غمِ درونِ دیدهام چگونه قطرهقطره آب میشود، چگونه سایهی سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب میشود.»
او رهایی را به زیباترین حالت ممکن توصیف میکند. اما کسی تا بهحال به سرنوشت آن سایهی سیاهِ سرکش فکر کرده است؟ رهایی به چه قیمتی؟ به قیمت اسیر کردن قسمتی از خود؟ بهراستی این شور و امید، این هیجانِ آمدن کسی از دورها و این تمنای دیدن کسی از سرزمین عطرها و نورها میارزد؟ میارزد که آن سایهی سیاه سرکش را اسیر دست آفتاب کنیم؟ اسارت، اسارت است؛ چه فرقی میکند در دست آفتاب باشد یا ابر، باران و طوفان! گیرم که بعد از تسلیم آن سایهی سیاهِ سرکش، کسی ما را به زورقی از عاجها، ابرها و بلورها بنشاند. اصلاً به شهر شعرها و شورها که هیچ، به شهر عشق و امید و آرزو هم ببرد، بعدش چه!؟